كلبـــــه تنهـــــــاے يـــــــــــآُس
خــــــــــــــــــــوش اومديد
صفحه اصــلی | عناوین مطالب | تماس بــا من | پروفایــل |
به گورستان می روم تمام خاطراتم آن طرف تر خوابیده است... هر چه جلو تر می روم نفسم به شماره می افتد میرسم... میبینم که دیگر از او چیزی جز یک سنگ نوشته نمانده است و یک اسم... که دیگر با شنیدنش انبوهی از گذشته ها روی سرم آوار نمی شود تنها یک حس خالیست و تهی از بودن. در کنار سنگ مینشینم و زار میزنم برای تنهاییم...
نظرات شما عزیزان:
برچسبـهـ ـا :
Design: Bia2skin.ir |